کد مطلب:252496 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:212

فروپاشی نظام خلافت در سامرا
6- ویژگی ششم این دوره: كه شاید خطرناكترین و مؤثرترین خصیصه ی این دوره باشد، و مربوط به دوره ی دوم خلافت سامرا و ضعف و از هم گسیختگی سامرا و در زمان مهتدی و معتمد بوده است، ماجرای پیدایش صاحب زنج است، كه هزاران نفر كشته و هزارها عرض و ناموس مردم هتك شده و دهها شهر به آتش كشیده شد و به طور غیر مستقیم باعث دو امر مهم گردیده است.

1- ضعف خلافت معتمد، به گونه ای كه خلیفه به صورت كالبدی بی روح بود و دارای هیچگونه قدرت حل و فسخی در امور نبود.

2- نیرو گرفتن دستگاه خلافت در زمان معتمد پس از ضعف و شكست «زنج» و از بین رفتن سامرا از صورت پایتختی برای خلافت است.

صاحب زنج شخصی است كه در سال 255 در بصره قیام كرد. نام او علی بن محمد است و به زعم خود او علوی است و نسبش به



[ صفحه 210]



زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام می رسد.

در صورتی كه نوشته مورخین درست نیست، بلكه نسب او به عبد قبیس می رسد و مادرش از بنی اسد بن خزیمه است. وی پانزده سال همواره در بین مردم ایجاد فساد می كرد تا وقتی كه در سال 270 كشته شد.

این شخص در انقلابش اضافه بر ادعای انتسابش به نسب علوی به مهمترین چیزی كه متكی بود اینكه خود را رهبر كارگر و طبقه زحمتكش ملت، به ویژه بردگان مملوك می دانست. طبقه یی كه زیر ظلم و شكنجه های اربابان خود له شده و زیر فشارهای دولت، انواع بدبختی و ذلت دیده بود و به همین دلیل است از بردگان بصره شروع كرد، و آنها را به طرف خود خواند تا آنها را از قید بردگی و شكنجه و سختی نجات و خلاصی بخشد، از این رو عده ی زیادی گرد او جمع آمدند سپس برای آنها سوگند خورد كه نسبت به آنها، خیانت و حیله نورزد.

صاحبان و اربابان غلامان آمدند و حاضر شدند در برابر هر غلامی پنج دینار به او بدهند تا بردگان را به آنها برگرداند، ولی او به غلامانی كه گرد او بودند دستور داد تا به هر كدام از اربابان و یا نماینده ی آنان پانصد تازیانه بنوازند.

این آغاز شرارت ها بود، بردگان با این عمل قدرت و شور فزاینده ای پیدا كردند تا آنجا كه توانستند قسمت زیادی از شهرها را تصرف كنند.

وسعت این فتنه و آشوب به آبادان، بصره، اهواز و دشت واسط و رامهرمز و شهرها و مناطق بین راه این شهرها گسترده شد،



[ صفحه 211]



وقتی كه آهنگ اشغال بصره را كردند سه روز مردم بصره با ارتش «زنج» و عرب ایستادگی كرده و جنگیدند و پس از سه روز با درخواست «ابراهیم بن یحیی مهلبی» به آنها امان داد و سخنگویش در كوچه و بازار اعلام كرد: كه هر كس می خواهد در امان باشد باید به خانه «ابراهیم» پناه ببرد. تمام مردم بصره در آنجا حاضر شدند تا جائی كه صحن و گوشه و كنار خانه از جمعیت موج می زد.

وقتی «صاحب زنج» این اجتماع را دید فرصت را غنیمت شمرد و از اینكه مبادا متفرق شوند، به آنها مكر و خیانت كرد و دستور داد همه ی آنها را كشتند. شمشیر كار می كرد و فریاد و ناله آنها به شهادتین بلند بود. همه را كشت جز عده ی كمی كه جان سالم بدر بردند. مسجد جامع و بیشتر اماكن شهر را به آتش كشید، خطر بالا گرفت، قتل و غارت و آتش سوزی همه جا را گرفت هر كس ثروتی داشت اول ثروتش را می گرفتند و بعد او را می كشتند و هر كس نداشت همان دم او را به قتل می رسانیدند. و نسبت به شهرهای آبادان، اهواز، آبله و ابی الخصیب، عینا همین عمل را انجام دادند.

وقتی حكومت این وضع را دید، چند نفر از فرماندهان ارتش خود را مانند: «سعید حاجب»، «محمد متولد»، «موسی بن بغا» را به جنگ او فرستاد، ولی همه آنها شكست خورده و كاری مؤثر انجام ندادند.

فقط كسی كه در جنگ با او به پیروزی رسید، «ابی احمد موفق طلحه بن متوكل» بود كه به كمك فرزندش «معتضد» همان كسی كه پس از سقوط سامرا اولین خلیفه بغداد می شود، و به كمك «لولو» غلام



[ صفحه 212]



احمد بن طولون كه از ارباب خود جدا شده و به موفق پناهنده گردیده بود، توانست وی را شكست دهد «لولو» در شكست و نابودی «صاحب زنج» نقش مهمی داشت، تا آنجا كه شخصی از نیروهای «موفق» درباره اش شعری سروده و می گوید:



كیفما شئتم قولوا

انما الفتح للولو



هر چه می خواهید بگوئید، فتح و پیروزی بدست لولو و از آن او است.

ارتش «موفق» در جنگ با «صاحب زنج» هیچگونه رحم و انصافی نداشت. بلكه جنگ كاملا جنگی ویرانگر و بی رحمانه بود. به طوری كه انواع كشتارها و آتش سوزیها و غرق كردنها و تبعیدها و غیر آن را به همراه داشت و عده بی شماری از زن و بچه و زندانیان را آزاد كردند.

عده ای از رهبران زنج، قبل از كشته شدن و بعد از كشته شدن او از موفق امان خواستند و كشته شدن زنج و شكست او، اثر بزرگی در روحیه مردم گذاشت و احساس خوشی و امنیت كردند كه در این باب اشعار فراوانی گفته شده است.

این پیروزی اثر فراوانی در موقعیت موفق گذاشت، به طوری كه بر تمام امور دولتی و لشكریان و استانداران و فرمانداران و حكام اطراف و گرفتن مالیاتها و عزل و نصب وزراء نفوذ و قدرت پیدا كرد، تا جائی كه دیگر برای برادرش معتمد از مقام خلافت جز نامی باقی نماند و دیگر نه در امور جزئی و نه كلی از وی نامه ای خوانده نمی شد و حرفش آن نفوذ و اثر سابق را نداشت، تا اینكه خود می گوید:



[ صفحه 213]



الیس من العجائب ان مثلی

یری ما قل ممتنعا علیه



یعنی آیا شگفت آور نیست كه شخصی چون من، ببیند كه از كوچكترین چیزها دستش كوتاه و از او قدرتش را گرفته اند.

موفق در همین وضع بود تا در سال 278 ه. ق مرد و سران ارتش گرد آمده و با فرزندان او ابی العباس ولیعهد، دست بیعت دادند و لقب المعتضد بالله را به او بخشیدند.

و پوشیده نیست كه معتضد این سیطره و قدرت را از طریق جنگ های با زنج و انواع كشتارهای آن وقت بدست آورد. او در سال 279 بعد از معتمد مسند خلافت را تصاحب كرد وی پس از افول خورشید عظمت سامرا اولین خلیفه ی بغداد است.

7- خصیصه هفتم این دوره:

نهضتهای متعددی است كه در اطراف به هواداری از رضای آل محمد صلوات الله علیهم یا به عنوان اعتراض به ستم و بیدادگریهایی كه به طور كلی توده مردم و این دسته خصوصا با آن درگیر بودند، ایجاد می شد. تمام توجه و فكر دولت در این دوره با تمام قوت و نیروی خود متمركز در ایجاد نفرت از علویین و تبعید و طرد و فشار بر آنها بود، در این شیوه میان خلیفه و سران قوم و ارتش و وزراء، فرقی نبود و همه بر یك باور بودند، ولی چون دولت در آستانه سقوط و فروپاشی و در نهایت ضعف بود، به محض وجود كوچكترین شبحی از جنبش علویین و یا اتهامی كه به كسی در این مورد بسته می شد، رعب و ترس عجیبی در دل خلیفه و سران قوم می افتاد و بلافاصله فرماندهان ترك و یا دیگران را متصدی سركوب و اعمال انواع شكنجه ها نسبت به انقلابیون می كرد. این مطلب را می توان از تاریخ



[ صفحه 214]



عمومی به طور نمونه و به عنوان شاهد یادآور شویم:

1- متوكل علنا انزجار و نفرت خود را از فرزندان علی (ع) و علویین اظهار می كرد و آل ابیطالب، در زمان او چنان كه تاریخ صریحا می گوید، در نهایت رنج و مشقت بودند. آنها از زیارت قبر حضرت حسین (ع) و نزدیك شدن به سرزمین كوفه ممنوع شدند. شیعیان آنها را هم از حضور در این مشاهد مشرفه ممنوع كرد و دستور داد مرقد مطهر امام حسین (ع) را نابود و اثری از آثارش باقی نگذارند و هر كس را كه آنجا یافتند تعقیب كنند و دستور داد در آنجا كشت كردند و هر كسی را كه به او نسبت طرفداری و دوستداری علی و خاندان او می دادند، نابود كرده و مالش را می گرفتند، این وضع برقرار بود تا وقتی كه منتصر به خلافت رسید كه امنیت به مردم بخشید و دستور داد كه دست از اذیت آل ابیطالب بردارند و زیارت مرقد مطهر حسین (ع) و دیگران از آل ابیطالب را آزاد كرد.

ما كارهای متوكل را از تبعید كردن و احضار امام هادی (ع) از مدینه به سامرا برای كنترل و تحت نظر گرفتن آن حضرت تا خواستن آن حضرت به دربار خود، برای توطئه كشتن وی، و ناكامی او در قتل و متأثر شدن از هیبت امام و احترام و تجلیل به او را بیان نموده ایم.

2- كشته شدن امام هادی (ع) بدست معتمد چنان كه «ابن بابویه صدوق» نوشته است.

3- مراقبت و تحت نظر گرفتن ائمه (ع) و سركوبی هر گونه نهضت علوی. سران ترك هم را از این نظر بهتر از خلفا نبودند، بلكه



[ صفحه 215]



از نظر قدرت كمتر ولی از نظر خشونت و خونریزی از آنها بیشتر بودند، مانند: «موسی بن بغا» كه نهضت حسن بن اسماعیل علوی را سركوب كرد. و علی بن اوتامش و صالح بن وصیف و احمد بن عبدالله بن خاقان و سعید حاجب و دیگر افرادی كه یا از ترس و یا از طمع و یا نیازی كه به حكومت داشتند خود را به دستگاه متصل كرده بودند. در این جو صاعقه زا و برق آسا و درهم كوبنده، بعضی از علویین به محض اینكه در خود نیرو و یارانی می دیدند، انقلاب بر علیه ظلم و فساد و اظهار كلمه حق را در اجتماعی كه در خوابهای عمیق فرو رفته و اطلاعی از روح اسلامی و تعالیم قرآن نداشتند، واجب می دانستند. تا شاید كه اینگونه فعالیتها بتواند ملت را آگاهی داده و باطن آنها را از این خواب خرگوشی بیدار سازد و به معنای زندگی و دین توجهی خاص پیدا كنند.

غالب این نهضت گران انگیزه خود را رضای آل محمد قرار داده و با این شعار توجه خود را به شایسته ترین و فضیلت مندترین فرد آل محمد در این عصر اعلام می داشتند. و او جز یكی از ائمه و پیشوایان ما كه انقلابیون هم او را به امامت می شناختند، نبوده است.

انقلابیون با بینش روشنی مردم را به رضای آل محمد به طور اعم نه به عنوان (خاص امام زمان) دعوت می كردند، از ترس اینكه مبادا امام در برابر رژیم حاكمه در مخاطره بیفتد، چون می دانستند كه امام جلو چشم و گوش هیئت حاكمه است و ممكن است كه آن حضرت را به شورش و طغیان متهم كرده و باعث قتل آن حضرت شده و از این بابت لطمه بزرگی به اجتماع اسلامی وارد آید. ولی در عین حال



[ صفحه 216]



انقلابیون فكر می كردند كه اگر در انقلاب صد در صد پیروز شوند به حساب طرفداری از امام خود بوده است و به مقصود خود رسیده اند وگرنه فدای دین و امام خود شده اند.

ائمه ما در این دوره ها، در این دنیا بقاء نداشتند مگر بسیار كم، و در آغاز جوانی به پیشگاه خدا می شتافتند. امام جواد (ع) 25 سال و امام هادی 41 سال و امام عسگری 28 سال بیشتر زندگی نكردند. اینها نشانه ی این است كه خلفا برای نابودی و مخفی نگه داشتن حضور امامان گرچه به طور غیر مستقیم تا چه اندازه تلاش داشتند، با اینكه نمی توانستند هیچ مدركی از آنها درباره مشاركتشان در انقلابها و قیامها و فعالیتها، بدست آورند، تا چه رسد به اینكه بهانه ای به دست آنها می افتاد و یا با تردید می یافتند كه آنها در انقلاب و جنبشی دست داشته اند.

ولی ما می توانیم بگوییم كه ائمه علیهم السلام از دور و نزدیك، بطور مستقیم و یا در اثر تعالیم و روح ارشاد و امامت آنها كه در روحیه هواداران مانند آتش در هیزم و نوری در تاریكیها بود، و آنها را وادار به جنبش مسلحانه علیه دولت می ساخت در انقلابها شركت داشتند، ولی با دور اندیشی و بینشی كه داشتند، قادر بودند مسائل و اسناد را مخفی نگه داشته و هیچگونه رد پائی راجع به تحرك سیاسی نهضتها بدست دولت ندهند، و در انجام بعضی از كارهایی كه برای دولت خطرناك بود، رموز و معانی پیچیده ای به كار می بردند و به صورتی كه هیچ جلب نظر نمی كرد انجام می دادند. از كسانی كه با روایات آشنایی دارند این مطلب مخفی نمی باشد.



[ صفحه 217]



شاید انگیزه ی عدم دعوت انقلابیون علوی به نام امام (ع)، چیز دیگری باشد و آن این است كه چون شخصی انقلابی نمی توانست به امام نزدیك باشد. احتمال می داد كه شاید امام موافق با این انقلاب نباشد، زیرا مصلحت كافی برای تائید انقلاب و جنبش های خود نمی دید، یا در اثر بدی موقعیت زمانی و یا مكانی و یا ضعف اهداف و اراده و یا كمی یاران و یا سست پایگی اصل انقلاب به طوری كه امید ادامه ی انقلاب نبوده و یا احتمالات دیگری كه انقلابی از وضع امام بدست می آورد.

بر همین اساس بود كه به نام شخص امام قیام نمی كرد، بلكه به طور اعم بر می خواست كه قیام خود را منطبق بر رضای آل محمد می نمود.

ما به خاطر جنبه ی دقیق بحث و تعمق در مسائل نمی توانیم بگوئیم كه تمام نهضتهای علویان از آگاهی و بینش اسلامی سرچشمه می گرفته و دعوی جهت انطباق احكام اسلام در جامعه به ریاست امام معصوم بوده است، زیرا با وجود آن كه ما معتقدیم كه هدف بیشتر این انقلابیون همین بوده است، ولی عده ای از آنها، گهگاه از این هدف منحرف شده یا به آن آگاهی نمی یافتند. در این صورت، انقلاب آنها شخصی می شد بدین معنی كه مردم را به پیشوایی و رهبری خود فرا می خواندند یا شخصی جز امام معصوم را مطرح می كردند. و یا اینكه فقط به خاطر شورش بر علیه ظلم و ستم و كسب شهرت و خودنمایی و غیره از اهداف مختلف صورت می گرفت.

شاید بتوان برای تشخیص و شناخت انقلابی خلوص نیت و یا عدم خلوص نیت او را حد فاصلی قرار دهیم، كه اگر فرد انقلابی مردم



[ صفحه 218]



را به نام «رضای آل محمد (ص)» دعوت می كرد، حاكی از خلوص نیت و آگاهی او بوده، و گرنه احتمال عدم اخلاص و انحراف وی می رود. ما، نهضت های آن دسته از علویین را در این دوره اشاره خواهیم كرد، كه از آغاز خلافت معتصم تا آخر خلافت معتمد كه بیش از نیم قرن طول كشیده است، می باشد و عبارتند از:

1- قیام (محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، با كنیه اباجعفر) بوده است كه در میان توده ی مردم ملقب به صوفی بود زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید، وی از اهل علم و فقه و دین و زهد و خوش سلوك بود. در گفتار همیشه جانبدار عدل و توحید بوده است، و طرفدار فكر زیدیه جارودیه بود.

زمان معتصم در طالقان قیام كرد و پس از جریاناتی كه بین او و عبدالله بن طاهر پیش آمد در سال 219 عبدالله بن طاهر او را گرفت و به پیش معتصم فرستاد، او مردم را به «رضای آل محمد (ص)» دعوت می كرد، ولی شخصی از خراسان او را فریب داد و مجبورش كرد كه مردم را متوجه خود سازد.

اینجاست كه دسته ای معتقد شدند كه وی نمرده بلكه او خروج خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و او مهدی این امت است.

2- دومین انقلاب: نهضت یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع) با كنیه ابی الحسین بود. نهضت وی به خاطر مصیبت و ستم و ضربتی بود كه از



[ صفحه 219]



متوكل و غیره از اتراك به وی رسیده بود. او مردی زاهد و متقی و با علم و عمل بود.

سال 250 در كوفه قیام كرد و عده زیادی را اطراف خود گرد آورد و به بیت المال یورش برد تا اموال آنجا را به چنگ آورد، درب زندانها را باز كرد و زندانیان را آزاد و كارگزاران حكومت را بیرون نمود، آنگاه «زیدیه» در اطرافش گرد آمدند. مردم را به «رضای آل محمد(ص)» فرامی خواند، از این رو جمعیت زیادی به او گرائیدند و وی را دوست می داشتند مردم بغداد او را به عنوان ولی برگزیدند و دوستش می داشتند، در حالی كه سابقه نداشت مردم بغداد غیر از او دیگری را به ولایت قبول داشته باشند، شیعیان آگاه و مدبر و روشن كوفه همگی با او بیعت نمودند.

«حسین بن اسماعیل بن ابراهیم بن مصعب» با او جنگ كرد و این مرد علوی را در جنگ كشت و سرش را به بغداد فرستاد و بدن او را به دار آویخت، مردم به خاطر عشق و محبتی كه به وی داشتند و اینكه روش او جلوگیری از خونریزی و ممانعت از گرفتن مال مردم و ابراز عدل و انصاف بود، در مرگش ضجه می كشیدند و شیوه سرمی دادند، و در مصیبتش اشعار زیادی سروده اند تا آنجا كه ابوالفرج می گوید: من سراغ ندارم كه برای هیچ یك از علویین كه در دولت عباسیان كشته شد، به اندازه ای كه برای «یحیی» عزاداری شد، تعزیت شده باشد و یا بیش از آن اندازه كه شعر در مصیبت (یحیی) سروده شده درباره دیگری گفته شده باشد، معروفترین آنها قصیده علی بن عباس بن رومی است كه مطلع آن این است:



[ صفحه 220]



امامك فانظر ای نهجیك تنهج - طریقان شتی مستقیم و اعوج

یعنی بنگر پیش پای خود را و ببین كه چه راهی می روی - كه دو راه متفاوت وجود دارد، راه راست و راه كج.

ابوالفرج این قصیده طولانی را در مقاتل خود به طور مفصل ذكر كرده است.

3- سوم: نهضت حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب است كه در سال 250 در طبرستان قیام كرد، و طبرستان و گرگان را بعد از جنگهای زیاد و كشتار شدید گرفت، و همواره در تحت فرمان وی بود تا در سال 270 مرد و برادرش «محمد بن زید» جانشین او شد، و این دو برادر مردم را به سوی «رضای آل محمد (ص)» دعوت می كردند. حسن بن زید بر آمل وری استیلا یافت، و مفلح و موسی بن بغا و محمد بن طاهر فرماندار خراسان از طرف حكومت و یعقوب بن لیث صفار با او به نبرد پرداختند.

حسن بن زید، مردی عالم به علوم عربی و فقیه بود، شاعر درباره او چنین می گوید:



لا تقل بشری و لكن بشریان

عزه الداعی و عیدالمهرجان



یك بشارت مگو بلكه دو بشارت بگو

بشارت آغاز نهضت و بشارت عید مهرگان



4-: نهضت «حسن بن علی حسنی» معروف به اطروش است كه بعد از محمد بن زید حسنی بر طبرستان حكومت یافت و پس از او فرزندش و سپس حسن بن قاسم شورشی كه بدست «اسفار» در



[ صفحه 221]



طبرستان به قتل رسید، بر طبرستان حاكمیت داشتند.

5-:نهضت «محمد بن جعفر بن احمد بن عیسی بن حسین الصغیر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب» است كه در سال 251 در خراسان قیام كرد و حاكم خراسان «محمد بن طاهر» و لشكریانش با او به نبرد برخاستند، محمد مردم را به سوی حسن بن زید فرمانروای طبرستان فرا می خواند.

6- نهضت «ادریس بن موسی بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب» است كه در ری به اتفاق محمد بن جعفر در سال 251 قیام كرد.

7- نهضت «احمد بن عیسی بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب» است كه بعد از محمد بن جعفر بپاخاست و با محمد بن طاهر جنگید و بر ری استیلا یافت، وی مردم را به «رضای آل محمد (ص)» فرامی خواند.

8- انقلاب «حسن بن اسماعیل محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب» ملقب به كركی است گفته می شود او همان حسن بن احمد بن محمد بن اسماعیل می باشد كه در قزوین قیام كرد و موسی بن بغا با وی جنگ نمود و كركی به دیلم فرار كرد.

9- انقلاب «حسین بن محمد بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب» است یا حسین بن احمد بن حمزه بن عبداله بن الحسین بن علی بن ابیطالب می باشد.

سال 251 در كوفه قیام كرد و حاكم خلیفه را از آنجا تبعید نمود و مستعین، مزاحم بن خاقان را برای نبرد با وی فرستاد، مزاحم



[ صفحه 222]



با او جنگید و اطرافیان او را چنان در تنگنا قرار داد تا آنجا كه یك نفر دیگر با او نماند، آنگاه وارد كوفه شد و مردمش را سنگ باران و شهر را به آتش كشید و در نتیجه هفت بازار سوخت مسعودی می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند وی مخفی شد.

10- نهضت دهم به رهبری «محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن علی بن ابیطالب» جانشین حسین بن محمد سابق الذكر است. كه بعد از وی در كوفه قیام كرد، و محمد بن طاهر با حیله و خدعه به عنوان تولیت كوفه او را برگزید، وقتی كه بر كوفه استیلا یافت، جانشین ابی الساج او را گرفت و به سامرا گسیل داشت، و در آنجا در زندان بود تا مرد.

11- نهضت «اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب» بود كه در سال 252 در مدینه قیام كرد، مردم مدینه در زمان او به تنگناها و سختیهای زیادی افتادند، پس از مرگ او برادرش «محمد بن یوسف» جانشین او شد.

«ابی الساج» با اسماعیل به جنگ پرداخت، و چون از چنگ او رها شد به یمامه و بحرین رفت و بر آنجا تسلط یافت.

12 - دوازدهمین انقلاب: نهضت «علی بن عبدالله طالبی» معروف به (مرعشی) است كه در سال 251 در آمل قیام كرد و «اسد بن جندان» با او به نبرد پرداخت.

13- نهضت «انسان علوی» بود كه در سال 251 در نینوی از اراضی عراق به وقوع پیوست، و «هشام بن ابی دلف» در ماه



[ صفحه 223]



رمضان با وی مصاف داد و عده زیادی از هوادارانش را كشت، وی گریخت و به كوفه رفت.

14- نهضت «حسین بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن اسماعیل الارقط بن محمد بن علی بن حسین بن علی» معروف به «كوكبی» است كه در سال 251 در ناحیه قزوین و زنجان قیام كرد و عمال حكومت را از آنجا بیرون كرد و خود تا 252 در آنجا به حكومت نشست تا اینكه به اتفاق «جستان» صاحب دیلم و عیسی بن احمد علوی به (ری) یورش بردند و كشتند و تبعید و اسیر كردند و بالاخره بر آنجا تسلط یافتند، سپس مردم ری با آنها به دو میلیون درهم مصالحه كردند كه دست از آنجا برداشته و آنها هم قبول كردند و در سال 253 «موسی به بغا» با وی جنگید و با یك حیله جنگی آتش در لشكر او انداخت و بر وی پیروز شد و قزوین را به تصرف خود درآورد.

15 - نهضت «ابراهیم بن محمد بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابیطالب» معروف به (ابی الصوفی) است او در سال 256 در مصر قیام كرد و شهر استا را به تصرف درآورد و غارت نمود، و شرارت او شهرهائی را فراگرفت، سپس «احمد بن طولون» لشكری به جنگ او فرستاد ولی ابن صوفی ارتش او را درهم شكست و فرمانده سپاهش را گرفت و دست و پای او را بریده و به دار آویخت، ابن طولون سپاهیان دیگری به طرف او فرستاد، و جنگ شدیدی بین آنها واقع شد و علوی شكست یافت و عده زیادی از یارانش كشته شدند، وی نیز گریخت و وارد بیابانها و جنگلها شد و در آنجا مخفی



[ صفحه 224]



بود تا سال 259 كه دوباره شورش كرد و مردم را گرد خود فراخواند، عده زیادی اطرافش را گرفتند، وی آنها را به اشمونین برد پسر احمد بن طولون دو بار با او جنگید تا ابن صوفی به مكه گریخت، والی مكه او را دستگیر و به ابن طولون تحویل داد، ابن طولون هم او را در شهر گرداند و سپس او را محبوس و بعدا هم او را آزاد كرد، سپس در بازگشت به مدینه در آنجا بود تا درگذشت.

16- قیام «علی بن زید علوی» در سال 256 در كوفه بود كه آنجا را تصرف و نماینده ی خلیفه را از آنجا راند، و خود در آنجا مستقر شد، دستگاه چندین بار با او مصاف داد، دوبار به فرماندهی «شاه بن میكال» و بار سوم به فرماندهی «كیجور» تركی تا سرانجام در سال 257 در عكبرا به قتل رسید.

17- شورش عیسی بن جعفر علوی است كه با «علی بن زید» در كوفه قیام نمودند و معتز لشكری عظیم را به فرماندهی سعید بن صالح معروف به حاجب به نبرد با آنها ارسال و آن دو در اثر جدا شدن سپاهشان شكست خوردند. قیام وی در سال 255 به وقوع پیوسته است.

18- انقلاب پسر «موسی بن عبدالله بن موسی بن حسن بن علی بن ابیطالب» بعد از اسماعیل بن یوسف بود كه در مدینه ظاهر گشت.

اینها كسانی بودند كه در این عصر شمشیر بدست در برابر دستگاه حاكمه بپاخاستند ولی عده ای از آنها كشته شده و یا تبعید و یا به زندان افتاده اند كه بسیار زیادند به گونه ای كه مسعودی در



[ صفحه 225]



مروج و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل خودگروهی از آنها را نام می برند.

از این رویدادها می توان نتایج زیر را برداشت نمود:

نكته ی اول ستم و بیدادگریهای فراوان كه از سوی رژیم غاصب بر علوی زادگان و هواداران علوی ها وارد می شده است و الاطیف وسیعی از این همه شورش و نهضت در طول نیم قرن ایجاد نمی شد و نیازی به این همه قربانی نمی بود زیرا بدیهی است كه سیر صعودی و فزاینده انقلابات باید متناسب با فزونی ستم و فشار باشد، اینجاست كه می بینیم هر گاه فشار ظلم كاسته می شد، نهضت ها نیز كمتر بوده است.

و نیز می بینیم در عصر منتصر كه علیرغم شیوه ی پدرش متوكل كه گرایشی به خاندان عصمت و طهارت نداشت و منتصر چون كینه و دشمنی خاصی نسبت به ائمه نداشت، انقلابی به وقوع نپیوست و هیچ یك از علویان به شهادت نایل نگشت و به زندان یا به ناراحتی نرسیده است. ولی این خلیفه بیشتر از شش ماه در مقام خلافت نبود.

موضوع دوم اینكه: دستگاه خلافت در این دوره دچار ضعف و فتور و عجز بوده است بویژه در استمرار دوران خلافت این عجز و ناتوانی آشكارتر بود. لكن این ضعف مانع سركوبی انقلابات علویها به هر اندازه قوی هم كه بود و از مركز دور بود، نمی شد. چرا كه هر چند خلیفه رأسا از تدبیر امور عاجز و ناتوان و مشغول عیش و عشرت بود، اما درگیریها و مبارزات و تضادهای فكری علویها، مخصوص و شامل صرفا خلیفه نبود، بل بیشتر سران ارتش و وزراء و حكام گوشه و كنار مخصوصا تركان و موالی، و نیز حتی آنهائی كه مستقل بودند همچون



[ صفحه 226]



احمد بن طولون در مصر و سامانیان در ماوراء النهر و آل اغلب در شمال آفریقا را در برمی گرفت. تاریخ عامه و خاصه مملو از شواهد و اسناد بر صحت این قضیه است.

مطلب سوم: برخی از نهضت گران قربانی تخلف از آگاهی سیاسی و بینش فرهنگی و محكوم به منافع شخصی پیروان و افراد سپاه خود شدند، زیرا میزان بینش و آگاهی امت اسلامی در آن زمان به شدت پائین بود. بدین معنا كه آنچه در ذهنیت مردم حضور فعال داشت، احساس بیداد و ستم اجتماعی و انحراف سیاسی و كژی فرهنگی و نارسائی اقتصادی بود، اما این بحران را هر كسی از دید خاص خود و مصالح شخصی و منافع فردی خود به حوزه احساس می كشاند، و اینگونه نبود كه یك شعور آگاهانه و احساس ژرف نسبت به مسئولیتی كه به گردن این فرد از امت، در دعوت مردم به سوی چیزی كه قادر باشد جای این همه ستم و فساد و طغیان را بگیرد، داشته باشد.

اینجاست كه چون مردم ظلم را لمس می كردند و تحقق آرزوی خود را در وجود انقلابی جدید می دیدند، گروهی زیاد از مردم دور انقلابیون حلقه می زدند و شیفته شیوه آنها می شدند ولی این گروه كثیر همواره به دو دسته تقسیم می شدند:

1- اولین دسته نیروی ویژه ای بودند كه تعدادشان كم ولی حقیقتا در اهداف اسلامی خود پابرجا و دارنده ی بینشی كامل و هدفشان خدمت به امت اسلامی و ادای وظیفه و رسالت الهی بود و در این راه از خود ایثار و فداكاری فراوانی نشان می دادند.

2- دومین گروه كه عددشان بسیار ولی حوزه درك و بینش آنها



[ صفحه 227]



از ظلم و ستم متناسب با محیط زیست و احساس شخصی بود. كسانی كه احساس ستم را صرفا از زاویه دید شخصی خود می دیدند و چون پیروی كردن از یك نفر انقلابی را به سود منافع فردی خود می پنداشتند از او مطابعت می كردند، ولی به محض احساس مرگ یا غنودن در گوشه های زندان رژیم از رهبریت انقلابی مأیوس شده با ناكامی از او كناره می گرفتند و او را بیچاره و درمانده رها می كردند چنان كه نمونه های آن در باب نهضت های علویان مسموع گردیده است.